سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانشمند رابرای دانشش بزرگ بشمار و درگیری با وی را واگذار [امام کاظم علیه السلا]
 
امروز: شنبه 103 آذر 3

*عاشق1وبلاگ شدم کسی که وقتی خالی شده مینویسه:
‍«وای...
گریه مون هیچ،خندمون هیچ،
باخته و برندمون هیچ.

حضرت ابی علیه الاسلام»
*it"s ridiculouse
بعضی وقتا همه چیز به طرز فجیعی مزحک میشه!همه ی چیزایی که تا چند وقت پیش مهم بودن اونوخ ادم خندش میگیره بعد واقعا همه چی میشه"هیچ" وفقط اهنگا میمونن که با ارزش میشن و ادم مینونه شونصد بار خالی حضرت ابی رو گوش بده و Sail away.و به روی خودت نیاری که کامپیوتره دیوانت هر 10کلمه یه بار وسط فارسی تایپ کردن حرف رو انگلیسی میزنه!وبه روی خودت نیاری گاهی مامانت واقعا موجود رو اعصابی میشه!و به روی خودت نیاری که عاشق لجبازی کردنی اونقدر که از ماشین جلو چشم 50نفر بزنی بیرون و مسئول سرویسا بادهن باز نگات کنه و همه بهش پوزخند بزنن یا نهار اون یه تیکه مرغ رو هم برگردونی تو تابه و یه لیوان دوغ بخوری وبری!

*میرم سرکلاس وزیری با سارا.وسط کلاسه در میزنیم میریم تو همه برمیگردن نگا میکننمون و میگن عزیزای استاد اومدن!پوزخند میزنیم میریم تو سارا کنار استاد میشینه من کنار بچه هامیرم وزیری صدام میکنه ساعتشو نشونم میده!خندم میگیره مثل ساعت خودمه!قیافه بچه ها جالب بود وقتی منم ساعتمو به استاد نشون دادم!!حالا یه سوال ایجاد شده که من واسه استاد خود شیرینی میکنم یا استاد واسه من!

*هاله رو دیدم بازم با ایلین بودم!گفت هنوز ابهری گفتم اره ترم دیگه میام باراجین.میگه وای چه خوب میگم نه اصلا.چشماش 4تامیشه میگه چرا؟میگم اخه همه ی دوستام وکسایی که واسم عزیزن ابهرن.میگه نکه باراجین هیچ دوستی نداری و به خودش اشاره میکنه.نگاش میکنم میگم نه هیچ دوستی ندارم!دست میدیم و خدافظی میکنیم!
*چه مصدر جالبیه این «رفتن»!


 نوشته شده توسط فر در سه شنبه 89/1/24 و ساعت 3:8 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

اتاقم
فر
17خرداد1369.عاشق ابی،عاشق اهنگ،چیزای ترش،رنگای بنفش و ابی.قبلاشازده کوچولو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 47
مجموع بازدیدها: 167732
جستجو در صفحه

خبر نامه